روستای میانا

این وبلاگ برای خدمت رسانی به همولایتی های عزیز ایجاد گردید

روستای میانا

این وبلاگ برای خدمت رسانی به همولایتی های عزیز ایجاد گردید

نکات شنیدنی وجالب

خوش امدید 


 

به نام آفریننده عقل و دانائی

با سلام و آرزوی بهترینها برای شما، قبل از آنکه مطلبم را به عرض برسانم،
لطفاً نگاهی به متن های ذیل که توسط پیامک دریافت شده اند بیندازید:
متن اول: این پنج اسم خداوند را به پنج نفر بفرست. بزرگترین مشکلت حل میشود:
یا الله، یا کریم، یا اول، یا آخر، یا مجید
قبل از حذف یکبار امتحان کن. تو رو به روح حضرت محمد (ص) کوتاهی نکن.
متن دوم: با سلام، 8 ختم قرآن هدیه به امام رضا (ع): سهم شما صفحه 350 شد. یک
صفحه اضافه کنید و به 8 نفر ارسال کنید. در صورت عدم امکان به شماره زیر اطلاع
دهید. نفر آخر ختم به 0937....... خبر دهد. (قرآن عثمان طه)
متن سوم: طرح قرائت یک میلیون صلوات برای تعجیل در ظهور امام زمان (عج). سهم
شما ده صلوات و ارسال به ده نفر دیگر. مهم نیست که حتی چندین بار از افراد
مختلف این پیام را دریافت کنی، مهم آنست که هر چه بیشتر افراد مختلف آن را
ببینند. لطفاً قطع کننده زنجیره نباش.
متن چهارم: بنا به فرمایش معصوم (ع) هرکس که دعای زیر را تا قبل از پایان ماه
صفر بخواند همه دعاهایش مستجاب شده و مشکلاتش رفع میشود. تنبلی نکن، به
دوستانت بفرست و بگذار دیگران هم بهره ببرند. اگر نفرستادی منتظر اتفاقات بدی
در زندگیت طی یک هفته آتی باش.
نکات مشترک همه این متنها و بسیاری از متنهای مشابه عبارتند از:
1- سوء استفاده و بهره برداری (بعضاً افراطی) از اعتقادات مخاطبین
2- طرحهای هرمی (یک به چند) که میتواند به سرعت (به صورت تابع نمائی) یک پیام
را تبدیل به میلیونها عدد کند!
3- همراه نبودن با هیچ سند و مدرکی دال بر معتبر بودن ادعاهای مطروحه در آنها
(رفع مشکلات، استجابت دعا، گرفتار شدن در صورت نفرستادن و ...)
4- تعارض ادعاهای بسیاری از آنها با متون معتبر دینی، عقل سلیم و منطق
در حقیقت اینها نسخه های الکترونیکی و مدرن همان جهل نوشته های قدیمی در پشت
کتب موجود در اماکن مذهبی هستند. همان نوشته هائی که بارها و بارها مراکز و
متولیان دینی و عقلای قوم به باطل بودن ادعاها، خوابها، نقل قولها، تبشیرها و
تهدیدهای آنها گواهی داده و صراحتاً اعلام کرده اند که نبایستی به آنها
اعتنائی کرد. حتی بعضی از عالمان دینی در سالهای گذشته حکم به حرمت انتشار
اینگونه مطالب سخیف داده اند.
اما در عین حال این جهل نوشته های مدرن دارای چند خصوصیت منحصر و جدید هم
هستند:
1- ارسال آنها به سادگی فشردن چند کلید است و بنابراین در صورت همراهی دریافت
کنندگان کم توجه با انتشار دهندگان اولیه آنها، با سرعتی حیرت آور در سطح
جامعه منتشر میشوند.
2- روز به روز بیشتر به محتوا و لایه های تمسخر و توهین آمیزشان که با ظرافت
در بطن متن پنهان شده اند افزوده میشود. آیا واقعاً دستی در کار است که با
ارسال چنین مطالب سخیفی با آب و رنگ دینی، این اندک باقیمانده های اعتقادی را
هم در مردم از بین ببرند؟!
3- یک سؤال مهم: چرا غالباً اینگونه مطالب از طریق پیامک ارسال میشوند و نه
رایانامه؟ چه کسی از حجم عظیم پیامکهای ناشی از چنین مواردی منتفع میشود؟! آیا
ممکن است بتوان گفت شاید دستهای پنهانی با تحریک یا میانداری شرکتهای
مخابراتی، هر چند وقت یکبار چنین موجهائی را در سطح جامعه راه می اندازند تا
تجارتی کثیف و میلیاردی (ناشی از هزینه ارسال پیامک که از مشترکین دریافت
میشود) شکل بگیرد؟!!
اگر به محتوا و پیام این رایانامه معتقدید، آن را در اختیار اطرافیان و دوستان
و آشنایانتان قرار دهید و بگذارید یک عزم جمعی در ملت ما برای خودداری از آلت
دست شدن به وجود آید.
ضمناً برای آنکه یک تفاوت عمده با ارسال کنندگان مطالب فوق الذکر داشته باشم،
به شما تضمین میدهم اگر آن را برای هیچکس نفرستادید، هیچ اتفاق بدی برایتان رخ
نخواهد داد!

یه کلاغ روی یه درخت نشسته بود و تمام روز بیکار بود و هیچ کاری نمی کرد, یه خرگوش از کلاغ پرسید: منم می تونم مثل تو تمام روز بیکار بشینم و هیچ کاری نکنم؟ کلاغ جواب داد: البته که می تونی!, خرگوش روی زمین کنار درخت نشست و مشغول استراحت شد, یهو روباه پرید خرگوش رو گرفت و خورد!

نتیجه اخلاقی: برای اینکه بیکار بشینی و هیچ کاری نکنی , باید اون بالا بالاها نشسته باشی.


می گویند "مریلین مونرو " یک وقتی نامه ای نوشت به " البرت اینشتین " که فکرش را بکن که اگر من و تو ازدواج کنیم بچه ها یمان با زیبایی من و هوش و نبوغ تو چه محشری می شوند !

اقای " اینشتین " هم نوشت :

ممنون از این همه لطف و دست و دلبازی خانم .واقعا هم که چه غوغایی می شود !

ولی این یک روی سکه است .

فکرش را بکنید که اگر قضیه بر عکس شود چه رسوایی بزرگی بر پا می شود.


یک (روز) خانواده ی لاک پشتها تصمیم گرفتند که به پیکنیک بروند. از آنجا که لاک پشت ها به صورت طبیعی در همه ی موارد یواش عمل می کنند, هفت سال طول کشید تا برای سفرشون آماده بشن!

در نهایت خانواده ی لاک پشت خانه را برای پیدا کردن یک جای مناسب ترک کردند. در سال دوم سفرشان (بالاخره) پیداش کردند. برای مدتی حدود شش ماه محوطه رو تمیز کردند, و سبد پیکنیک رو باز کردند, و مقدمات رو آماده کردند. بعد فهمیدند که نمک نیاوردند!

پیکنیک بدون نمک یک فاجعه خواهد بود, و همه آنها با این مورد موافق بودند. بعد از یک بحث طولانی, جوانترین لاک پشت برای آوردن نمک از خانه انتخاب شد.

لاک پشت کوچولو ناله کرد, جیغ کشید و توی لاکش کلی بالا و پایین پرید, گر چه او سریعترین لاک پشت بین لاک پشت های کند بود!

او قبول کرد که به یک شرط بره اینکه هیچ کس تا وقتی اون برنگشته چیزی نخوره. خانواده قبول کردن و لاک پشت کوچولو به راه افتاد.

سه سال گذشت و لاک پشت کوچولو برنگشت. پنج سال  شش سال  سپس در سال هفتم غیبت او, پیرترین لاک پشت دیگه نمی تونست به گرسنگی ادامه بده . او اعلام کرد که قصد داره غذا بخوره و شروع به باز کردن یک ساندویچ کرد.

در این هنگام لاک پشت کوچولو ناگهان فریاد کنان از پشت یک درخت بیرون پرید, دیدید می دونستم که منتظر نمی مونید. منم حالا نمی رم نمک بیارم !!!!!!!!!!!! !!!!!

نتیجه اخلاقی:

بعضی از ماها زندگیمون صرف انتظار کشیدن  برای این می شه که دیگران به تعهداتی که ازشون انتظار  داریم عمل کنن. آنقدر نگران کارهایی که دیگران انجام میدن هستیم که خودمون (عملا) هیچ کاری انجام نمی دیم.


 

پیرمردی صبح زود از خانه اش خارج شد. در راه با یک ماشین تصادف کرد و آسیب دید. عابرانی که رد می شدند به سرعت او را به اولین درمانگاه رساندند. پرستاران ابتدا زخمهای پیرمرد را پانسمان کردند سپس به او گفتند: باید ازتو عکسبرداری شود تا جایی از بدنت آسیب ندیده باشد. پیرمرد غمگین شد و گفت عجله دارد و نیازی به عکسبرداری نیست. پرستاران از او دلیلش را پرسیدند.

پیرمرد گفت....

زنم در خانه سالمندان است. هر صبح آنجا می روم و صبحانه را با او می خورم. نمی خواهم دیر شود!

پرستاری به او گفت: خودمان به او خبر می دهیم. پیرمرد با اندوه گفت: خیلی متأسفم. او آلزایمر دارد. چیزی را متوجه نخواهد شد! حتی مرا هم نمی شناسد!

پرستار با حیرت گفت: وقتی که نمی داند شما چه کسی هستید, چرا هر روز صبح برای صرف صبحانه پیش او می روید؟ پیرمرد با صدایی گرفته, به آرامی گفت: اما من که می دانم او چه کسی است...


روزی دو نفر در جنگل قدم می زدند.ناگهان شیری در مقابل آنها ظاهر شد..یکی از آنها سریع کفش ورزشی اش را از کوله پشتی بیرون آورد و پوشید.دیگری گفت بی جهت آماده نشو هیچ انسانی نمی تواند از شیر سریعتر بدود.مرد اول به دومی گفت : قرار نیست از شیر سریعتر بدوم. کافیست از تو سریعتر بدوم...و اینگونه شد که شاخه ای از مدیریت بنام مدیریت بحران شکل گرفت  

 

کشیش سوار هواپیما شد.
کنفرانسی تازه به پایان رسیده بود و او می
رفت تا در کنفرانس دیگری شرکت کند؛ میرفت تا خلق خدا را هدایت کند و به سوی خدا بخواند و به رحمت الهی امیدوار سازد.
در جای خویش قرار گرفت. اندکی گذشت، ابری آسمان را پوشانده بود، امّا زیاد جدّی به نظر نمی
رسید. مسافران شادمان بودند که سفرشان به زودی شروع خواهد شد.

هواپیما از زمین برخاست. اندکی بعد، کمربندها را مسافران گشودند تا کمی بیاسایند. پاسی گذشت. همه به گفتگو مشغول؛ کشیش در دریای اندیشه غوطه‌ور که در جمع بعد چه
ها باید گفت و چگونه بر مردم تأثیر باید گذاشت. ناگاه، چراغ بالای سرش روشن شد: "کمربندها را ببندید!" همه با اکراه کمربندها را بستند؛ امّا زیاد موضوع را جدّی نگرفتند. اندکی بعد، صدای ظریفی از بلندگو به گوش رسید، "از نوشابه دادن فعلاً معذوریم؛ طوفان در پیش است."

موجی از نگرانی به دلها راه یافت، امّا همانجا جا خوش کرد و در چهره‌ها اثری ظاهر نشد، گویی همه می‌کوشیدند خود را آرام نشان دهند. باز هم کمی گذشت و صدای ظریف دیگربار بلند شد، "با پوزش فعلاً غذا داده نمی‌شود؛ طوفان در راه است و شدّت دارد." نگرانی، چون دریایی که بادی سهمگین به آن یورش برده باشد، از درون دلها به چهره‌ها راه یافت و آثارش اندک اندک نمایان شد.

طوفان شروع شد؛ صاعقه درخشید، نعرهء رعد برخاست و صدای موتورهای هواپیما را در غرّش خود محو و نابود ساخت؛ کشیش نیک نگریست؛ بعضی دستها به دعا برداشته شد؛ امّا سکوتی مرگبار بر تمام هواپیما سایه افکنده بود؛ طولی نکشید که هواپیما همانند چوب
پنبه بر روی دریایی خروشان بالا رفت و دیگربار فرود افتاد، گویی هم‌اکنون به زمین برخورد میکند و از هم متلاشی میگردد. کشیش نیز نگران شد؛ اضطراب به جانش چنگ انداخت؛ از آن همه که برای گفتن به مردم در ذهن اندوخته بود، هیچ باقی نماند؛ گویی حبابی بود که به نوک خارک ترکیده بود؛ پنداری خود کشیش هم به آنچه که می‌خواست بگوید ایمانی نداشت. سعی کرد اضطراب را از خود برهاند؛ امّا سودی نداشت. همه آشفته بودند و نگران رسیدن به مقصد و از خویش پرسان که آیا از این سفر جان به سلامت به در خواهند برد.


نگاهی به دیگران انداخت؛ نبود کسی که نگران نباشد و به گونه
ای دست به دامن خدا نشده باشد. ناگاه نگاهش به دخترکی افتاد خردسال؛ آرام و بیصدا نشسته بود و کتابش را می‌خواند؛ یک پایش را جمع کرده، زیر خود قرار داده بود. ابداً اضطراب در دنیای او راه نداشت؛ آرام و آسوده‌خاطر نشسته بود. گاهی چشمانش را میبست، و سپس میگشود و دیگربار به خواندن ادامه میداد. پاهایش را دراز کرد، اندکی خود را کش و قوس داد، گویی میخواهد خستگی سفر را از تن براند؛ دیگربار به خواندن کتاب پرداخت؛ آرامشی زیبا چهره‌اش را در خود فرو برده بود.

هواپیما زیر ضربات طوفان مبارزه می
کرد، گویی طوفان مشتهای گره کردهء خود را به بدنهء هواپیما میکوفت، یا میخواست مسافران را که مشتاق زمین سفت و محکمی در زیر پای بودند، بترساند. هواپیما را چون توپی به بالا پرتاب میکرد و دیگربار فرود میآورد. امّا این همه در آن دخترک خردسال هیچ تأثیری نداشت، گویی در گهواره نشسته و آرام تکان میخورد و در آن آرامش بیمانند به خواندن کتابش ادامه میداد.

کشیش ابداً نمی
توانست باور کند؛ در جایی که هیچیک از بزرگسالان از امواج ترس در امان نبود، او چگونه میتوانست چنین ساکن و خاموش بماند و آرامش خویش حفظ کند. بالاخره هواپیما از چنگ طوفان رها شد، به مقصد رسید، فرود آمد. مسافران، گویی با فرار از هواپیما از طوفان میگریزند، شتابان هواپیما را ترک کردند، امّا کشیش همچنان بر جای خویش نشست. او میخواست راز این آرامش را بداند. همه رفتند؛ او ماند و دخترک. کشیش به او نزدیک شد و از طوفان سخن گفت و هواپیما که چون توپی روی امواج حرکت می‌کرد. سپس از آرامش او پرسید و سببش؛ سؤال کرد که چرا هراس را در دلش راهی نبود آنگاه که همه هراسان بودند.

دخترک به سادگی جواب داد، "چون پدرم خلبان بود؛ او داشت مرا به خانه می
برد؛ اطمینان داشتم که هیچ نخواهد شد و او مرا در میان این طوفان به سلامت به مقصد خواهد رساند؛ ما عازم خانه بودیم؛ پدرم مراقب بود؛ او خلبان ماهری است." گویی آب سردی بود بر بدن کشیش؛ سخن از اطمینان گفتن و خود به آن ایمان داشتن؛ این است راز آرامش و فراغت از اضطراب!


اعجاز کلمه الله

 

 

 

اللّه واقعا آرامبخش است

تا آخر بخونید جالبه...

یک پژوهشگر هلندی غیرمسلمان چندی پیش تحقیقی در دانشگاه آمستردام انجام داده و به این نتیجه رسیده بود که ذکر کلمه جلاله «الله» و تکرار آن و نیز صدای این لفظ، موجب آرامش روحی می‌شود و استرس و نگرانی را از بدن انسان دور می‌کند.

این پژوهشگر غیرمسلمان هلند طی گفتگویی در این باره گفت: پس از انجام تحقیقاتی سه ساله که بر روی تعداد زیادی مسلمان که قرآن می‌خوانند و یا کلمه "الله" را می شنوند، به این نتیجه رسیدم که ذکر کلمه جلاله «الله» و تکرار آن و حتی شنیدن آن، موجب آرامش

روحی می‌شود و استرس و نگرانی را از بدن انسان دور می‌کند و نیز به تنفس انسان نظم و ترتیب می‌دهد.

وی در ادامه افزود: بسیاری از این مسلمان که روی آنان تحقیق می‌کردم از بیماری‌های مختلف روحی و روانی رنج می‌بردند. من حتی در تحقیقاتم از افراد غیرمسلمان نیز استفاده کرده و آنان را مجبور به خواندن قرآن و گفتن ذکر «الله» کردم و نتیجه باز هم همان بود خودم نیز از این نتیجه به شدت غافلگیر شدم، زیرا تأثیر آن بر روی افراد افسرده، ناامید و نگران، تأثیری چشمگیر و عجیب بود.

این پژوهشگر هلندی همچنین گفت: از نظر پزشکی برایم ثابت شد که حرف الف که کلمه «الله» با آن شروع می‌شود، از بخش بالایی سینه انسان خارج شده و باعث تنظیم تنفس می‌شود، به ویژه اگر تکرار شود و این تنظیم تنفس به انسان آرامش روحی می‌دهد. حرف لام که حرف دوم « الله» است نیز باعث برخورد سطح زبان با سطح فوقانی دهان می‌شود. تکرار شدن این حرکت که در کلمه «الله» تشدید دارد نیز در تنظیم و ترتیب تنفس تأثیرگذار است. اما حرف هاء حرکتی به ریه می‌دهد و بر دستگاه تنفسی و در نتیجه قلب تأثیر بسیار خوبی دارد و موجب تنظیم ضربان قلب می‌شود.

به راستی که قرآن کریم در آیه‌ای کریمه می‌فرماید: «الذین آمنوا وتطمئن قلوبهم بذکر الله ألا بذکر الله تطمئن القلوب».این خبر آرامش بخش را برای دوستانی که یاد خدا برایشان آرامش بخش است ارسال کنید


 


شگفتیهای عسل

عسل که واژه ای با ریشه عربی است به ماده شیرین تخمیر شده ای گفته می شود که زنبورعسل آن را تولید می کند . قرآن کریم از تاثیر شفادهندگی عسل سخن می گوید و همچنین از حضرت رسول خدا(ص) روایت شده که می فرمایند: "مردم به چیزی همانند عسل شفا نیافته اند که آن شفای همه دردهاست."

حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام نیز می فرماید: "عسل شفای همه بیماریهاست و هیچ بیماری نیست ، مگر اینکه بلغم آن را کاهش می دهد و به قلب جلا می بخشد."

بوعلی سینا بزرگترین پزشک مسلمان در قرن چهارم در کتاب" قانون "در طب می نویسد:

عسل اندرون را تقویت ، نیرو را زیاد و اشتها را بازمی کند.

همچنین در جای دیگری کاربرد آن را به صورت نان عسلی وآرد گندم بر روی زخم توصیه می کند و می گوید عسل در به هم آوردن زخمهای چرکین کمک می کند.

مصرف عسل شاید قدمتی به درازای حیات انسان داشته باشد.

قدیمی ترین اسناد پزشکی با قدمت حدود 3500 سال قبل از میلاد که در مصر کشف شده نشان می دهند که عسل برای درمان زخمهای گوارشی، کلیه، چشم و دیگر اندامها استفاده می شده است.

شگفتیهای عسل

نحوه تولید عسل

زنبورابتدا شهد گلها یا گیاهان را مکیده ودر چینه دان خود با بزاق مخلوط می کند و با چندین بارفرو بردن و بیرون آوردن آن را در کندو به زنبورهای جوان تحویل می دهد. زنبورهای جوان نیزکه غدد آنزیم ساز آنها به حداکثر رشد رسیده، شهد را دهان به دهان می چرخانند و پس از مخلوط کردن با بزاق دهان و فرو بردن و بیرون آوردن از چینه دان عسل ساز خود و گرفتن قسمتی از آب ، آن را تبدیل به عسل می کنند. این عسل در حجره های موم مانند برگردانده می شود . سپس زنبورها با بال زدنهای مکرر آب آن را تبخیر کرده و در نتیجه عسل پخته شده روی آن را با یک ورقه موم سفید می پوشانند. مقدارمختصری از عسل را خود زنبورها مصرف می کنند و بقیه حاصل زحماتشان را ما انسانها استفاده می کنیم. جالب اینکه دانشمندان معتقدند زنبور به هنگام ساختن عسل آنچنان ماهرانه عمل می کند که خواص درمانی و دارویی گیاهان کاملاً به عسل منتقل شده و محفوظ می ماند.

رنگ عسل بر حسب آنکه زنبور بر چه گل و ثمره ای نشسته و از آن بهره گیری کرده تفاوت می کند

ترکیبات عسل

1- عسل مهمترین منبع مواد قندی طبیعی است و تا کنون 15 نوع قند در آن کشف گردیده که از مهمترین آنها می توان به فروکتوز( قند میوه) به نسبت 40% و گلوکز ( قند انگور) به نسبت 30% و ( قند نیشکر) به نسبت 40% اشاره کرد.

2- عسل به لحاظ داشتن برخی از مواد تخمیری در تبادلات غذایی و کمک به هضم غذا در میان خوراکی ها بالاترین مرتبه را دارد ، مهمترین مواد تخمیری موجود در عسل عبارتند از: آمیلاز، که مواد نشاسته ای را مبدل به قند و اینورتاز، که قند معمولی را به قند انگور و قند میوه مبدل می سازد و نیز کاتلاز، پروکسیداز، ولیپاز.

3- عسل دارای ویتامین های بسیار است که از جمله مهمترین آنها ویتامینB6 , B5 , B2 , B1 ، ویتامینA , E , K , C است. هر چند مقدار این ویتامین ها در عسل زیاد نیست ولی کافی و مفید است. البته مقدار این ویتامینها بستگی به نوع شیره ای دارد که زنبور از گلها می گیرد. 

4- عسل دارای انواع پروتئین، اسیدهای آمینه، اسیدهای آلی مثل اسید فورمیک، مشتقات کلروفیل مقداری آنزیم و محرک های حیاتی و رایحه های معطر است. 5- املاح معدنی در عسل فراوانند از جمله: کلسیم ، سدیم، پتاسیم، منگنز، آهن ، کلر ، فسفر، گوگرد و ید. بسیاری از محققین تاکید دارند که عسل دارای عوامل قوی ضد میکروب است. موارد استفاده عسل در پزشکی از عسل در موارد گوناگون به صورت خوراکی و یا به صورت موضعی در درمان بیماریها در طب اطفال، بیماریهای گوارشی، بیماریهای تنفسی، بیماریهای چشمی، بیماریهای زنان و زایمان، بیماریهای گوش و حلق و بینی، بیماریهای قلبی، بیماریهای کلیه و دستگاه عصبی استفاده شده است. شیوع انواع میکروبهای مقاوم به آنتی بیوتیک اخیرا منجر به ارزیابی مجدد روشهای درمانی باستانی از جمله عسل شده است . تحقیقاتی که امروزه بر روی عسل انجام شده ، بر یافته های گذشتگان صحه گذاشته است. عسل محتوی آنزیم هایی است که ممکن است در فرآیند ترمیم با تحریک ایجاد بافت کمک نماید. عسل مایع ورمی(یا چرک) را جذب می کند واز این طریق زخم را تمیز می نماید. همچنین عسل درد و تحریک را کاهش می دهد و بوی نامطبوع را از بین می برد.
 

یک روز ملا نصر الدین برای تعمیر بام خانه خود مجبور شد، مصالح ساختمانی را بر پشت خر بگذارد و به بالای پشت بام ببرد. خر هم به سختی از پله ها بالا رفت .ملا مصالح ساختمانی را از دوش خر برداشت و سپس خر را بطرف پایین هدایت کرد. ملا نمی دانست که خر از پله بالا می رود، ولی به هیچ وجه از پله پایین نمی آید. هر کاری کرد خر از پله پایین نیآمد. ملا خر را رها کرد و پایین آمد تا به خانه برود که استراحت کند. در همین موقع دید که خر دارد روی پشت بام بالا و پایین می پرد  . وقتی که دوباره به پشت بام رفت ، می خواست خر را آرام کند که دید خر به هیچ وجه آرام نمی شود. آنقدر خر ادامه داد تا سقف اتاق خراب شد و خر از سقف به زمین افتاد و مرد .

ملا نصر الدین گفت : لعنت بر من که نمی دانستم که اگر خر به جایگاه رفیعی  برسد هم آنجا را خراب می کند و هم خودش را می کشد!  


 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد