روستای میانا

این وبلاگ برای خدمت رسانی به همولایتی های عزیز ایجاد گردید

روستای میانا

این وبلاگ برای خدمت رسانی به همولایتی های عزیز ایجاد گردید

یادش بخیر(تصویری)

 

یادش بخیر 


 

یک زمانی خیلی از دروازه های ورودی منزلمان در میانا چوبی بود که توسط نجارهایی مثل اقایان مرحوم مشهدی بابا جعفری مرحوم عین اله شعبانی -مرحوم احمدعلی خورشیدی و000ساخته می شد والان دروازه های اهنی جای انرا گرفت 


 


 موضوع:گل چرون 

 وقتی تکیه گاهه محکمی مثل مادر هست،  وقتی داروی شفابخشی همچون دعای مادر هست وقتی ثروتی بی پایان مثل مادر هست،  وقتی گرمای خونه ات وجود مادر هست،  وقتی بالش زیر سرت زانوی مادر هست، وقتی چراغ خونه ات مادرت هست دیگه چه غمته!! … ! دنیا.. آهای دنیا با تو ام.. حواست باشه دنیای من مادرمه نه تو..!!  بیخودی دلت رو خوش نکن… 

یاد و خاطره همه مادرانی که در قید حیاتند و انهایی که بدیار باقی شتافتندو در سالهای گذشته در این مکان برای تزیین خونه خصوصادر ایام عید گل میگرفتند و تا به ما و زندگی ما زینت ببخشند را گرامی میداریم


 


 

یادش بخیر 

یادش بخیر روزگاری یکی از تفریحات ما بعد از بارش یک برف شکستن یخ لولوی اویزان خونه یا شکستن یخهای داخل جوب با پا بود و... 


 


 


 


 

یادش بخیر 

یادش بخیرزمستانهایی که برف کانده کا  می کردیم  یا با گل تله یا رزین میچکا و تیکا می گرفتیم یاد ان زمستانهای زیبا بخیر  یاد...   


 

وقتی تیکا می گرفتیم و کله انرا روش می چرخاندیم و می گفتیم جفتش بیا جفتش بیا  


 

وقتی سره پیش گل تله برای میچکا می گذاشتم یا رگ می دادیم یادش بخیر... 


 

 


 یادش بخیر 

تست هوش دهه50و60

یادش بخیر  در ان روزها پیرمردها برای اینکه ببینند بچه های کوچک چقدر زرنگ هستند از انها می پرسیدند

1-ریکا:ته پیر جل دارنه یا پالن؟   جواب: جل

2-ریکا :ته پیر که خارنه یا جو   ؟  جواب :هیچکدام

3-ریکا :بشناستمه ته پیر ریش بسوته راسته؟  جواب: نا کی باهیته 

  


 

یادش بخیر 

یادهمه دانش اموزان دهه ۶۰و۷۰ بخیر  انهایی که در ساری بدور از والدین خود درس می خواندند انهایی که با خداقل امکانات مستاجر بودند و انها خاطراتی خوبی از دوران تخصیل دارند و در محافلی تعریف می کنند اگر خوب به این تصویر نگاه کنید می بینید وعده نهار این عزیزان که بعد ار امدن از مدرسه درست کردند فقط ماست و برنج خالی است اگر خوب نگاه کنید می بینید در یک ظرفی ارجنس روی و پارچ و لیوان پلاستکی نهار میحورندیاد ان روزها بخیر و جوانان امروز یادشان باشد که والدین چقدر برای انها زحمت می کشند یاد ان روزها بخیر 


 


سرمه

باشروع فصل اردیبهشت در میانا شاهد روییدن این بوته خوشگل و خوشمزه می شویم و خیلی از ما برای خوردن ان به اطراف میانا می رفتیم وبعضیها از ان مربا درست می کردن و ما ان را بروری یک علف دراز مثل دانه های تسبیح میچیدیم و انرا بخانه می اوردیم یاد ان روزها بخیر



یادوخاطره همه سربازان دلیر میانا بخیر یاد انهایی که جانشان را فدای دین و وطن کرده اند و یاد همه جوانان برومند این دیار که در حال حاضر در مناطق مختلف کشور در حال خدمت به وطن هستندامیدواریم در هرکجا که هستندموفق باشند و ماهم برای سلامتی انها دعا می کنیم و امیدواریم صحیح و سلامت به اغوش گرم خانواده برگردندو برای انهایی که جانشان را در این راه از دست داده اند و برای انهایی که از دنیا رفته اند فاتحه ایی قرائت می کنیم

تعدادی از این سربازان عزیز-دهه 1360-مشهد مقدس


 

یادش بخیر  

با شروع فصل گرما رودخانه اشک شاهد دیدار جوانان و عزیزان میانایی برای سالمترین تفریح میباشد عزیزانی که در گذشت و حال به اینجا می امدندومی ایند تا تنی به اب زنند و لذت ببرند یاد همه عزیزانی که روزگاری به اینجا امدند بخیر مواظب طبیعت زیبای اینجا باشید و نظافت را رعایت کنید تا ایندگان از ما به نیکی یاد کنند 



یادش بخیر

با توجه به اینکه بسیاری از میانائیها در شرکت چوب فریم مشغول بکار بوده و هستند و یکی از کارهای این کارگران عزیز سیمبانی بوده است یاد و خاطره این کارگران را گرامی داشته و برای کسانی که به رحمت خدا رفته اند علو درجات را مسئلت داریم

این عکس را با سمبانان شرکت چوب فریم به یادگار گرفته ام


یادش بخیر

یکی از خوردنیهای ما در پاییز کاندس و ولیک بود ما حتی ان را به مدرسه میبردیم و از خوردن ان لذت می بردیم فرصتی دست داد ودر پاییز از ان تناول کردیم جای همه شما خالی




قرمز ولیک بی نمک     هرکس بخارد بهی بمرد



یادش بخیر

یادش بخیر که یکی از بازیهای شیرین ما علی الخصوص در پاییز اقز بازی بود که به سه روش انجام میدادیم خط دله کا-سنگسر و ارچین کشت بود یادش بخیر


بخاری هیزمی در کنار هیمه خره ان هم در زمستان بیشتر معنی میده بنظرشما اینطور قشنگتر نیست نظردهید



یادش بخیر که یکی از بازیهای ما این بود "خیار خربزه -خیار خربزه"



بیاد بچگیهای خودم اقز پوست کردم تا دستم سیاه شود


یادش بخیر وقتی که گزنه دست و پای ما را می زد پلم می گرفتم و جای سوزش گزنه را می زدیم و می گفتم "پلم بزن  گزنه نزن"